روایت دیدار خانواده شهید سیرجانی با رهبر معظم انقلاب
خانواده بعدی اهل سیرجان است. شهید علیاصغر لری گوئینی. دانشآموز دوم ابتدایی. اصلاً خیلی عجیب است. این حادثه سه شهید دانشآموز دارد. محمدرضای کلاس دهمی. آرشام کلاس پنجمی و علیاصغر کلاس دومی و من دقیقاً سه پسر کلاس دهمی و کلاس پنجمی و کلاس دومی دارم. خودم را جای خانواده هرکدام که میگذارم، مچاله میشوم. شاید بیدلیل نبوده که از بین این همه وقایعنگار و حاشیهنویس، من برای واقعهنگاری این دیدار انتخاب شدهام. نکند از بس که دلم سوخته بود، خدا من را هم جزو خانواده این شهدا حساب کرده و به این مهمانی دعوت کرده؟ حواسم پرت نشود.
پدر علیاصغر میگوید: «یه بار ازش پرسیدم: میخوای چیکاره بشی؟ گفت: قهرمان جهان! الان میبینم که قهرمان جهان شده!» دستش آتل دارد. شنیدهام علیاصغر و برادرش اهورا را هل داده پشت اسپیلت و خودش را سپر آنها کرده؛ ولی در یک لحظه که تفنگ ضارب گیر کرده، علیاصغر سرش را بیرون آورده و تیر خورده. خودش و اهورا هم مجروح شدهاند. آقا سراغ اهورا را میگیرد. همان جلو خوابیده. نوبت مادر علیاصغر است. میگوید: «اولین بار که فهمیدم خدا علیاصغر رو به من داده، وقتی بود که دستم به شبکههای ضریح شاهچراغ بود. برای همین، همیشه علیاصغر رو هدیه شاهچراغ میدونستم. خودش داده بود و به خودش هم پس دادم.» پدربزرگ شهید هم که آن روز حضور داشته، خاطرهای از مسیر سیرجان تا شیراز میگوید که علیاصغر اشتیاق رسیدن داشته و مدام میپرسیده چند کیلومتر مانده و آخرش رسیده بود به اینکه چند متر ماندهایم به شاهچراغ؟ آقا قرآن آنها را هم امضا میکنند.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0